شاگرد مکتب عشق دیوانه ی حسینم

اینجا انتهای خط است و سلامی به شروع دوباره اگه مرد میدان هستی بسم الله.بیا با هم بریم کربلا

شاگرد مکتب عشق دیوانه ی حسینم

اینجا انتهای خط است و سلامی به شروع دوباره اگه مرد میدان هستی بسم الله.بیا با هم بریم کربلا

طبقه بندی موضوعی

خب قسم حضرت زهرا که هست

محمد حسین حاجی پور | شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ب.ظ

باز هم آمد شب حیران شدن

فصل جنون وقت پریشان شدن

شکر نوشتند برای دلم

آینه ای گوشه ی ایوان شدن

کار من و حضرت جبرئیل شد

تا به ابد دست به دامان شدن

پرده بر افتاده خدا خواسته

با همه ی خویش نمایان شدن

تازه از امروز به پیغمبران

واجب عینی ست مسلمان شدن

فصل شراب است به ما واجب است

قبله ی ما ابن ابی طالب است

هست مرا حسرت تمارها

شیعه شدم شیعه ی این دارها

مادر من تا که مرا شیر داد

ناد علی خوانده مرا بارها

نام تو گفتیم بزرگی کنیم

سایه ی گل هست بر این خارها

ما نه فقط ریخته پیغمبران

پیش کش تو سر و دستارها

تا که پیمبر شب معراج دید

روی تو را در همه تالارها

بر لب او نام تو سوگند شد

نام تو چو نام خداوند شد

کعبه گرفته به کَفَش جان خویش

خاک شده خاک سلیمان خویش

صاحب خانه به در خانه بود

کعبه پس از این شده مهمان خویش

با همه بت های خودش سجده کرد

بر قدم حضرت سلطان خویش

کعبه به خود گفت که آخر رسید

آنکه تو را ساخته دربان خویش

باید از این راه نیاید امیر

راه گشا راه به دستان خویش

کعبه قدم بر سر افلاک زد

پیش علی سینه ی خود چاک زد

تا رخت ای ماه پدیدار شد

یوسف یعقوب گرفتار شد

کعبه فقط خاک و گل سنگ بود

آمدی و معدن اسرار شد

کعبه در آغوش زمین خوابِ خواب

با نفس قدس تو بیدار شد

کعبه نمی خواست که بیرون شوی

چشم نبی دیده و ناچار شد

کعبه در بسته ی خود باز کرد

معنی توحید پدیدار شد

آمدی از عرش خبر می رسد

تن تنه ی "کیف بشر" می رسد

وقت نبردت شد و پروردگار

باز به وجد آمد از این تار و مار

مانده ام اینجا که تویی وقت رزم

یا که خدا آمده در کارزار

وای که حتی ملک الموت هم

می کند از پیش نگاهت فرار

پشت ندارد زره ات پشت تو

نیست به جز یک سره سنگ مزار

خصم به میدان نزده شد دو نیم

به به از این حیدر و این ذوالفقار

نقش به پیشانی تو فاطمه است

ذکر رجز خوانی تو فاطمه است

نیست غمی شوقِ شما تا که هست

هست گدا سفره ی آقا که هست

گفت به مجنون که چه داری برو

گفت در این دل غم لیلا که هست

هرچه بلا هست چه غم باک نیست

بر سر ما سایه ی مولا که هست

پیش تو گیریم نداریم جا

خب قسم حضرت زهرا که هست

خصم کجا و حرم دخترش

بر سر آن پرچم سقا که هست

شکر امیر آمد و نعم الامیر

دست تهی آمده دستم بگیر

 

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر 

نغمه ی تو از همه پرشور تر 

کاش که همسایه ی ما می شدی 

مایه ی آسایه ی ما می شد 

هرکه به دیدار تو نائل شود 

یه شبه حلال مسائل شود

ای نفست یار و مددکار ما 

کی و کجا وعده ی دیدار ما 

کاش که این فاصله را کم کنی 

غربت این قافله را کم کنی 

 

 

آنکه سری پای شما داشته

آبرویی در همه جا داشته

با تو حسینی حسنی زاده ایم

با تو دل ما همه را داشته

دست ، سر جمع یتیمان بکش

خانه ات از قبل گدا داشته

حق بده  آقا به دلم سوخته

حسرت ایوان طلا داشته

حال مرا هرکه چنین دید گفت :

آرزوی کرببلا داشته ؟

قسمت او شد به نجف بال زد

آنکه براتی ز رضا داشته

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان 

دور مران از در و راهم بده 

  • محمد حسین حاجی پور

به به از این حیدر و این ذوالفقار

محمد حسین حاجی پور | شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ

باز هم آمد شب حیران شدن

فصل جنون وقت پریشان شدن

شکر نوشتند برای دلم

آینه ای گوشه ی ایوان شدن

کار من و حضرت جبرئیل شد

تا به ابد دست به دامان شدن

پرده بر افتاده خدا خواسته

با همه ی خویش نمایان شدن

تازه از امروز به پیغمبران

واجب عینی ست مسلمان شدن

فصل شراب است به ما واجب است

قبله ی ما ابن ابی طالب است

هست مرا حسرت تمارها

شیعه شدم شیعه ی این دارها

مادر من تا که مرا شیر داد

ناد علی خوانده مرا بارها

نام تو گفتیم بزرگی کنیم

سایه ی گل هست بر این خارها

ما نه فقط ریخته پیغمبران

پیش کش تو سر و دستارها

تا که پیمبر شب معراج دید

روی تو را در همه تالارها

بر لب او نام تو سوگند شد

نام تو چو نام خداوند شد

کعبه گرفته به کَفَش جان خویش

خاک شده خاک سلیمان خویش

صاحب خانه به در خانه بود

کعبه پس از این شده مهمان خویش

با همه بت های خودش سجده کرد

بر قدم حضرت سلطان خویش

کعبه به خود گفت که آخر رسید

آنکه تو را ساخته دربان خویش

باید از این راه نیاید امیر

راه گشا راه به دستان خویش

کعبه قدم بر سر افلاک زد

پیش علی سینه ی خود چاک زد

تا رخت ای ماه پدیدار شد

یوسف یعقوب گرفتار شد

کعبه فقط خاک و گل سنگ بود

آمدی و معدن اسرار شد

کعبه در آغوش زمین خوابِ خواب

با نفس قدس تو بیدار شد

کعبه نمی خواست که بیرون شوی

چشم نبی دیده و ناچار شد

کعبه در بسته ی خود باز کرد

معنی توحید پدیدار شد

آمدی از عرش خبر می رسد

تن تنه ی "کیف بشر" می رسد

وقت نبردت شد و پروردگار

باز به وجد آمد از این تار و مار

مانده ام اینجا که تویی وقت رزم

یا که خدا آمده در کارزار

وای که حتی ملک الموت هم

می کند از پیش نگاهت فرار

پشت ندارد زره ات پشت تو

نیست به جز یک سره سنگ مزار

خصم به میدان نزده شد دو نیم

به به از این حیدر و این ذوالفقار

نقش به پیشانی تو فاطمه است

ذکر رجز خوانی تو فاطمه است

نیست غمی شوقِ شما تا که هست

هست گدا سفره ی آقا که هست

گفت به مجنون که چه داری برو

گفت در این دل غم لیلا که هست

هرچه بلا هست چه غم باک نیست

بر سر ما سایه ی مولا که هست

پیش تو گیریم نداریم جا

خب قسم حضرت زهرا که هست

خصم کجا و حرم دخترش

بر سر آن پرچم سقا که هست

شکر امیر آمد و نعم الامیر

دست تهی آمده دستم بگیر

 

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر 

نغمه ی تو از همه پرشور تر 

کاش که همسایه ی ما می شدی 

مایه ی آسایه ی ما می شد 

هرکه به دیدار تو نائل شود 

یه شبه حلال مسائل شود

ای نفست یار و مددکار ما 

کی و کجا وعده ی دیدار ما 

کاش که این فاصله را کم کنی 

غربت این قافله را کم کنی 

 

 

آنکه سری پای شما داشته

آبرویی در همه جا داشته

با تو حسینی حسنی زاده ایم

با تو دل ما همه را داشته

دست ، سر جمع یتیمان بکش

خانه ات از قبل گدا داشته

حق بده  آقا به دلم سوخته

حسرت ایوان طلا داشته

حال مرا هرکه چنین دید گفت :

آرزوی کرببلا داشته ؟

قسمت او شد به نجف بال زد

آنکه براتی ز رضا داشته

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان 

دور مران از در و راهم بده 

  • محمد حسین حاجی پور

این جشن ها برای من آقا نمی شود

محمد حسین حاجی پور | شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۵ ب.ظ

این جشن ها برای من آقا نمی شود

شب با چراغ عاریه فردا نمی شود

 

خورشیدی و نگاه مرا می کنی سفید

می خواستم ببینمت اما نمی شود

 

شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا

وقتی که کور شد گرهی، وانمی شود

 

یوسف! به شهر بی هنران وجه خویش را

عرضه مکن، که هیچ تقاضا نمی شود

 

اینجا، همه من اند، منِِ بی خیال تو

اینجا کسی برای شما، ما نمی شود

 

آقا! جسارت است ولی زودتر بیا

این کارها به صبر و مدارا نمی شود

 

تا چند فرسخی خودم، ایستاده ام

تا مرز یأس، تا به عدم، تا«نمی شود»

 

می پرسم از خودم: غزلی گفته ای، ولی

با این همه ردیف، چرا با«نمی شود»؟

  • محمد حسین حاجی پور

عجب صفایی داشت

محمد حسین حاجی پور | جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ

ایام اعتکاف خودم را به قزوین رساندم ولباس خادمی به تن کردم و سه روز خیلی زود گذشت و دسبرسی هم به اینتر نت نداشتم تا مطالب رو جدید کنم.و علت تاخیر هم همین بود الان هم تازه رسیدم.ایام رجب به اعتکیاف که رسیدسم خدا کنه که امام زضا هم جور شه.

در روایت هست هر که ما را در زمان ممات مان ما زیارت کند گویا در زمان حیات مان ما را زیارت کرده.یعنی بی خیال زیارت نشو که فیض عظمی است.

  • محمد حسین حاجی پور

پر شتاب ترین راه برا رسیدن به خودش

محمد حسین حاجی پور | دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۵۰ ق.ظ

رسیدن به خدا از راه های مختلفی صورت می گیره که رساننده یا پر شتاب ترین راه همون را قلبیه

حتی از به رنج انداختب تن به وسیله عبادت های طولانی هم بالاتره .

پس این دل را مواظبت کن.

اینم رو بگم اگه شیطون بره توش حالا حالا ها در نمی آد.

پناه بر خدا.

  • محمد حسین حاجی پور

تا کی آرزوی برگشت زمان رو داشته باشم

محمد حسین حاجی پور | دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۴۰ ق.ظ

رسول خدا همیشه طوری عمل می کرد که هیچ وقت کاشکی نگوید یعنی در هر لحظه بهترین کار ممکن را انجام می دادند بعنی اگر زمان باز بر میگشت همین کار ها را انجام می دادند.این یعنی همان عمل به وظیفه.قدر خودتون رو بدونید.

از ما که گذشت نداره همین الان رو در یاب!!!!!!!!!!

  • محمد حسین حاجی پور

از خودش بخواه!!!!!!!

محمد حسین حاجی پور | يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۰ ب.ظ

بعضی ها اصلا به دعا کردن و دعا خوندن اعتقادی ندارند و می گند که اصل عمل کردن است وبا حلوا حلوا کردن دهان انسان شیرین نمی شه .

اصل حرفشون قشنگه وظاهری خوبی داره اما این تک بعدی فکر کردنه .

در روایت داریم که منازلی در نزد خدا وجود داره که جز با در خواست کردن به دست نمی آد پس هم عمل صالح داشته باشیم و هم به درگاه خدا توجه کنیم و مسئلت کنیم خوبی ها رو .......

برا منم دعا کن!!!

  • محمد حسین حاجی پور

خودتو ارزون نفروش!!!!!

محمد حسین حاجی پور | يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ب.ظ

بعضی جیزها خیلی قیمت دارند و موجب فرق های دقیق بین انسان های شریف و غیره هستند.

در تاریخ بغداد آمده که کاتب می گوید منفورترین افراد در نظر خلیفه علما بودند که گاها با آن ها مثل سگ برخورد می کرد اما روزی شخصی وارد شد که مرا حیرت زده کرد؛ این شخص نجیب به محض ورود ش واکنش خلیفه را به دنبال داشت که به استقبالش رفت و او را به جای خودش نشاند که حتی پسرش را در آنجا نمی نشاند.

بعد فهمیدم که او سر حلقه نجبا فاطمی سید رضی است.

می دانید این نجابت را از کجا به دست آورده بود: فقط و فقط از قناعت و حفظ عزت نفس که داستانش مفصل است....

  • محمد حسین حاجی پور

آقایی و سروری پر!!!!!!!!

محمد حسین حاجی پور | يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷ ب.ظ

برخی تحمی کوچکترین لغزش ها رو از سوی انسان های دیگر رو ندارند و زود از کوره در می رند و طرف رو مواخذه می کنند ؛ قابل توجه این دسته از آقایون که خوای سیدی و سروری و بزرگی رو ببینند.

خوبه که آدم برخی از مواقع از تغافل بهره ببره همون شتر دیدی ندیدی خودمون البته به شرط اینکه حق بزرگتری پایمال نشه.

  • محمد حسین حاجی پور

هزار راهی های زندگی. چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

محمد حسین حاجی پور | شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ب.ظ

تو زندگی همه ما ها دو راهی بلکه زندگی بعضی ها هزار زاهی است که خودمون انتخاب می کنم از کدوم طرف بریم و سرنوشت خودمون دو تعیین کنیم .

اوج مقیبت اون جایی که دور بر گردون نداشته باشه و یا به زحمت زیاد بشه دور زد و نقشه راه نداشته باشی و ندونی اسلا هر مسیر به کجا میره.

اما یه قانون کلی رو امام سجاد قربونش برم به ما میگه که هیچ کس دنیا رو به آخرت ترجیح نداد مگر آخر و عاقبتش به تباهی کشید.

خلاسه جاده در دوران غیبت لغزنده شده با احتاط حرکت کنید.

آقا دستت درد نکنه.


  • محمد حسین حاجی پور